کدام زهد و چه تقوی که خالی از خللی


نکرده ام من مسکین به عمر خود عملی

عجب مدار ز لخشیدنم به حشر که من


نرفته ام قدمی بر بساط بی زللی

نشسته ام به همه عمر بر خلاف هوی


سواد خال خجالت ز چهره املی

به گرد موکب چابک رکاب ره نرسد


عنان به دست هوی داده ای چو من کسلی

نظر چگونه فتد بر تجلیات جلال


چو در مباصره باشد بهر طرف سبلی

عروس حسن عمل زینت آن زمان یابد


که هم ز کسوت تقوی درو کشی حللی

عنایت ار نبود دستگیر ابن حسام


چگونه راه رود پای بسته در وحلی